«نماینده»؛ حنیف غفاری/ صورتبندي آنچه امروز در منطقه و نظام بين الملل مي گذرد چندان ساده به نظر نمي رسد. ايجاد اين کلاف چند لايه و تو در تو از يک سو ريشه در پيچيدگي هاي ذاتي منطقه و از سوي ديگر، ريشه در سياستهاي موذيانه غرب و مهره هاي آن در قبال جهان اسلام دارد. در اين ميان "نبرد در سوريه" محملي براي رصد بازي واقعي غرب و ديگر بازيگران بين المللي در قبال تحولات اين کشور و منطقه است. چندي پيش غرب با تشکيل ائتلاف "مقابله با داعش" رسما ورود خود را به ميدان نبرد در سوريه اعلام کرد اما نتيجه اين ظاهرسازي، چيزي جز تقويت گروههاي تکفيري توسط حاميان غربي و عربي آنها نبود. به عبارت بهتر، واشنگتن و متحدان غربي و عربي آن به جاي آنکه در صدد "نابودي داعش" برآيند، به دنبال "مديريت داعش" و حفظ اين تهديد تروريستي در منطقه بر آمدند.
هم اکنون روسيه به عنوان بازيگري تاثيرگذار و مهم به ميدان نبرد در سوريه ورود پيدا کرده است. همان گونه که پيش بيني مي شد ورود نظامي کاخ کرملين به ميدان نبرد در سوريه به مثابه کابوسي سخت روياي غرب و متحدانش در دمشق را آشفته ساخته است. سئوالي که در اين خصوص مطرح مي شود به نحوه مواجهه و تعريف ما از اين پديده (ورود نظامي روسيه به معادلات سوريه) باز مي گردد. به راستي رويکرد دستگاه سياست خارجي ما در قبال حضور مسکو در دمشق بايد حول چه منطق و اصولي تعريف شود؟ در اين خصوص لازم است نکاتي را مدنظر قرار دهيم :
۱-بايد نسبت ميان "روسيه فعلي" و " شوروي سابق" در سياست خارجي فعلي ما سنجيده شود. زماني که انقلاب شکوهمند اسلامي ايران در سال ۱۳۵۷ به پيروزي رسيد، شعار "نه شرقي نه غربي" به شعار و در حقيقت راهبردي محوري و اعلامي در سياست خارجي کشورمان تبديل شد. مسکو نيز در تقابل با انقلاب اسلامي و ملت ايران سنگ تمام گذاشت و حتي در دوران جنگ نيز در کنار آمريکا و کشورهاي اروپايي ازحاميان صدام محسوب مي شد. با اين حال پس از گذشت مدتي اتحاد جماهير شوروي فروپاشيد و ميخائيل گورباچف به پيام آور سقوط کمونيسم تبديل شد. پس از آن از دل اتحاد جماهير شوروي چندين کشور قد علم کردند که مهم ترين آنها روسيه بود. آنچه براي روسيه، چه در دوران رياست جمهوري بوريس يلتسين و چه در دوران رياست جمهوري ولاديمير پوتين مطرح بوده و است، احياي مسکو در دوران جديد است. در اين جا نه انديشه کمونيسم محلي از اعراب دارد و نه
جاه طلبي هاي دوران نظام دو قطبي. بنابراين همسان سازي "روسيه" و " شوروي" يکي از اصلي ترين خطاهايي است که ما درمحاسبه وزن و رفتار روسها دچار آن مي شويم.
۲-"گارد بسته " و " احتياط" دو مقوله متفاوت در سياست خارجي يک کشور محسوب مي شود. زماني که ما در قبال بازيگري ديگر در نظام بين الملل، بنا به هر دليلي، گارد بسته اتخاذ مي کنيم يعني نگاهمان نسبت به آن تهديد محور است. با اين حال زماني که سخن از رويکرد محتاطانه نسبت به بازيگري ديگر به ميان مي آوريم، يعني چاشني احتياط را در تک تک رفتارها، گفتارها و قرار دادها و عملکرد خود در قبال آن رعايت مي کنيم.
به عنوان مثال مواجهه ما با ايالات متحده آمريکا در حقيقت مواجهه ما با دشمن اصلي موجوديت جمهوري اسلامي ايران است. از اين رو نمي توان "دوستي همراه با چاشني احتياط" را در قبال اين دشمن اصلي پياده سازي کرد. استراتژي ما در قبال آمريکا "مديريت رفتار دشمن " است با اين حال چنين
قاعده اي در خصوص روسيه صدق نمي کند. به عبارت بهتر، ما مي توانيم "دوستي همراه با چاشني احتياط" را در قبال مسکو پياده سازي و اجرا کنيم. در اينجا ما دوستي با روسها را مشروط به حفظ منافع کشور و ملت ايران کرده و از توان مشترک طرفين در راستاي نيل به اهداف کوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت خود در منطقه استفاده مي کنيم.
۳-يک خطاي محاسباتي بزرگ که در نگاه برخي دولتمردان نيز وجود دارد ، عدم تعريف نسبت ميان بازيگران در نظام بين الملل است. برخي تصور مي کنند بايد ميان اروپا و روسيه دست به انتخاب زد و از اين رو هر اندازه ما از مسکو دورتر شويم، به اروپا (و حتي آمريکا) نزديک تر خواهيم شد! البته اين محاسبه در دوران نظام دو قطبي چندان دور از ذهن نبود، اما نبايد فراموش کرد که هم اکنون ما در سال ۲۰۱۵ ميلادي و در دوراني به سر مي بريم که دوران نظام تک قطبي به رهبري آمريکا نيز در آن به سر آمده است! بسيار ساده انگارانه است که به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه اسير قاعده اي شويم که نه تنها با اصول و مباني سياست خارجي ما سازگار نيست، بلکه اساسا به محيط بازي جديد در نظام بين الملل نيز تعلق نداشته باشد. از اين رو پس زدن روسيه با هدف نزديک شدن به غرب، بدترين خطاي محاسباتي ممکن در تعريف نسبت ما با بازيگران بين المللي است.
۴-همگرايي و همکاري در نظام بين الملل يک اصل تئوري و عملي محسوب مي شود. در باب نظريات همگرايي و همکاري تاکنون هزاران رساله و مطلب نوشته شده و تزها و آنتي تز هاي گوناگوني در اين خصوص بيان شده است. بديهي است که ما در همگرايي با روسها، چيني ها و هر بازيگر ديگري در نظام بين الملل بايد اصل احتياط را رعايت کنيم. همگرايي با روسيه و چين به هيچ عنوان معناي " هضم ما در بازي روسها و چيني ها" نيست بلکه اصلي منطقي با هدف بهره گيري از ظرفيتهاي اين همکاري و همگرايي است.
همکاري و همگرايي ايران و روسيه کاملا محاسبه شده توام با چاشني احتياط و با آينده پژوهي و در نظر گرفتن احتمالات ممکن در قبال اين تعامل دوطرفه خواهد بود.
۵- با چينش گزاره هاي منطقي و عقلاني و تحليل آنها در بستر نظام منطقه اي و بين الملل امروز در مي يابيم که عدم پاسخدهي به تقاضاي روسها براي برقراري روابط استراتژيک با ايران مبنايي عقلاني و منطقي ندارد. بايد از روابط با کشورهاي روسيه، چين، هند و... و. جهت حفظ و افزايش قدرت مانور بين المللي خود استفاده بهينه را نموده و اهميت بالاي استراتژيک اين روابط را فداي مناسبات تاکتيکي خود با غرب نکنيم. يکي از خطرناک ترين بازي هاي آمريکا در قبال مخالفان و دشمنانش، هدايت بازي استراتژيک آنها در زمين بازي تاکتيکي غرب است. واشنگتن استعداد زيادي دارد که استراتژي کشورها را به پاي تاکتيكهاي خود ذبح کند. بنابراين بايد در رصد اين بازي غرب و خنثي سازي آن هوشيار بود. يکي از راهکارهاي مهم در قبال اين مسئله، همگرايي با بازيگراني است که غرب نسبت به آنها نيز نگاهي تهديد محور دارد. هم اکنون که واشنگتن و ناتو در تقابل با قدرت مسکو به سر مي برند، بهترين زمان براي تعريف يک همگرايي موثرو مفيد با روسهاست، خصوصا اينکه مسکو با ورود هوشمندانه خود به ميدان نبرد با داعش و تکفيري ها در سوريه، آمادگي عملي خود را جهت ايجاد اين همگرايي اعلام کرده است.
درنهايت اينکه با توجه به شکاف ميان روسيه و غرب در منطقه و جهان و وضعيتي که ميان اين دو حاکم است، دليل و منطقي وجود ندارد که ما نسبت به اين شکاف
بي تفاوت مانده و از آن استفاده لازم را در شکل دهي کامل تر همگرايي با مسکو صورت ندهيم. بايد در نظر داشت که نظام بين الملل زمين بازي با ثوابت و متغيرها و استفاده از فرصتهاي موجود و ناگهاني در جهت تقويت پازل استراتژيک ما در منطقه و جهان خواهد بود. در چنين شرايطي فرصت سوزي هاي ناشي از خطاهاي محاسباتي و يا ارسال آدرسهاي نادرستي که امکان ما براي بهره مندي از فرصتها را از بين ببرد، هزينه هاي زيادي به سياست خارجي کشور تحميل خواهد کرد... د.
نظر شما